خلاصه کتاب:
امیرارسلان ناخواسته و برای برداشتن سفتههای رفیقش، شبانه تن به یک دزدی میدهد. یک دزدی به ظاهر ساده که با برداشتن سفتهها ختم بهخیر میشود. اما ماجرای اصلی از زمانی شروع میشود که کیف مدارک امیرارسلان در مکان سرقت جا میماند و به دست دختر صاحب خانه میافتد. دختر برای پس دادن مدارک شرط میگذارد و امیرارسلان مجبور میشود برای پس گرفتن مدارکش تن به خواستهی دختر بدهد.
خلاصه کتاب:
داستان زندگی دختری مستقل و مغرور است که برای خون خواهی و انتقام مرگ مادرش وارد شرکت تیموری میشود، برای نابود کردن اسکندر تیموری و برخلاف تصورش رییس آنجا یک مرد میانسال نیست، مرد جذاب و غیرتی داستانمان، معراج مسبب همه اتفاقات گذشته انجاست،پسر اسکندر تیموری،پسر قاتل مادر آرام..
خلاصه کتاب:
داستان این دفعه داستان یه دزد کوچولوی مشهوری هست که نظر خیلیا هارو با مهارت دزدی و خلافکاری به خودش جلب کرده اما در این میان راز بزرگی وجود داره که این دزد کوچولو پسر نیست در واقع دختر خیلی خوشگله که خودشو شبیه پسر ها کرده و به دام یه گروهک خطرناک میوفته و سر دستع اون گروهک به رازش پی میبره...
خلاصه کتاب:
"آیدا"، کوچکترین عضو از خانوادهای پرجمعیت و ساکن هشتمتری ست، که قصه از زاویهی دید او روایت میشود؛ دختری که تمام سالهای زندگیِ بیستوسه سالهاش را در این محله گذرانده اما رویاها و آرزوهایی در سر دارد که شبیه به رویاها و آرزوهای هیچ آدمِ دیگری در هشتمتری نیست. دختری که ابزارش برای تبدیل کردنِ رویاهایش به واقعیت، نوشتن است و آرزو دارد که روزی نویسندهی بزرگی شود.
داستان، با ورودِ خانوادهای جدید به محله آغاز میشود؛ خانوادهای که دنیایی از تفاوتها و تضادها را با خود به هشتمتری آوردهاند.
"ایمان امیری"، یکی از تازهواردین است که آیدا از همان برخوردِ اول، برچسب "بیاعصاب" رویش میزند؛ پسری که نیامده، زندگی اعضای محله و خصوصاً خانوادهی آیدا را به چالش میکشد و درگیر و دار این برخوردها، ماجراهایی پیش میآیند که آیدا را بدجوری به زندگیِ "بیاعصاب" گره میزنند...
خلاصه کتاب:
داستان در مورد یه شیخ دو رگه ایرانی و عربه که از عموش یه دختر ۱۴ساله رو کادو میگیره و رعیت خودش میکنه ، اونو به عمارت خودش میبره اما یه روز که میرن ایران اونجا میفهمه که دختره....!
خلاصه کتاب:
موتور سوار غیرتی و و خشنی که سر شرطبندی دست روی دختر ممنوعه ی اوس اسد می ذاره.دختر همسایهی شیطون که خیلی وقته دلش برای آقا مهراب پسر ناخلف حاج فیضی پیش نماز مسجد محل رفته اما با برگشتن ورق و قتلی که اوس اسد باعثشه همه چیز بهم
می خوره...عشق ممنوعه ی مهراب و ترمه با ورود محمد ابراهیم پسر بزرگ تر حاج فیضی کم رنگ تر میشه چرا که محمد ابراهیم هم مثل برادرش عاشق ترمهس و فرشته ی نجات اوس اسد از اعدام...
ولی شب عروسی...
خلاصه کتاب:
آریس پسر جوان خودساختهای که برای فرار از گذشته، ۱۰ سال از عمرش را در کلیسای شیطان میگذراند.
تهی از امید و ایمان!
اما با دریافت پیامی مرموز از مردی به نام تایگون همه چیز رنگ دیگری میگیرد.
و این بار عشق از دل گناه متولد خواهد شد...
عهدش با شیطان بسته شد، اما قلبش را به تایگون باخت.
خلاصه کتاب:
یاس بعد از مرگ شوهرش بخاطر درس و دانشگاهش مجبوره توی خونهی مادرشوهرش زندگی کنه و همین باعث میشه پرهام پسرِ برادرشوهرش خیلی بیشتر از قبل بهش نزدیک بشه، رازی که بین این دو نفر هست رسوایی زیادی به همراه داره....
خلاصه کتاب:
چند ماهی بود حسابدار یکی از شرکتهای وابسته به هولدینگ ساختمانی جاوید شده بودم که متوجه اختلاس مدیر اجرایی شرکت شدم ...به زحمت شماره مهندس جاوید که به فرعون بزرگ معروف بود رو به دست آوردم و باهاش تماس گرفتم و از اختلاسی که تو شرکت درو پنجره سازی هولدینگ می شد خبر دادم
ولی نمی دونستم خودم رو تو چه هچل بزرگی خواهم انداخت .
خلاصه کتاب:
من آرمیتا دختری که هیچوقت محبت ندیدم، ولی با باز شدن پام توی شرکت آذرخش همچی تغییر کرد. درست مثل آذرخش زد وسط زندگیم و همچی از این رو به اون رو شد.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان ایرانی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.