خلاصه کتاب:
بلر به امید ساختن زندگی تازه ای از شهر کوچک خود که در آن با مادرش در یک محله زاغه نشین زندگی می کندبه شهر بسیار بزرگی که در دانشگاه ان پذیرفته شده مسافرت می کند.در شهر جدید هیچ دوست و آشنایی ندارد . همچنین به خاطر وضعیت مالی بسیار وخیمش احساس گمشدگی و بی پناهی می کند . نمیداند بایدچگونه از پس خود و مخارج زندگی اش بر بیایدتااینکه با پ<=ی ثروتمند واز خانواده ای اصیل آشنا می شود که به او یاری می رساند تا هدف زندگی اش راپیداکرده ودرمسیر موفقیت قرار بگیردبلر میداند درد گرسنگی کشیدن یعنی چه و روزهابدون سرپناه و غذارابه تنهایی سرکردن چگونه است . امادرتمام مدتی که فکر میکندتنهاست نمیداند که مردی درتاریکی اورازیرنظر دارد..مردی که درسایه پنهان شده وازهر حرکت اوآگاه است.مردی که بلربرایش به یک وسواس فکری تبدیل شده و می خواهد به هرقیمتی که شده اورابه دست آوردحتی اگر مجبور شود کاری غیر قانونی...
خلاصه کتاب:
آیسو که به خاطر بدهی مادرش مجبور به کار توی یه شرکت با قرارداد یکسالهی بدون حقوق شده بود عاشق رئیس جذاب و مرموزش میشه که از قضا مدلینگم هست، اما اون از ترکیه میره و دخترمون مونده و یه پیشنهاد نامزدی با رئیس جدید اون شرکت که پسر پولدارترین خانوادهی ترکیهست و بین دوستاش به شوگرددی معروفه!
اما قصه اینجا تموم نمیشه چون ...
خلاصه کتاب:
دستش به زور به توتِ قرمز رسید.
با لبخندِ دلنشین آن را چید و در دهانش گذاشت.مزهی ترش و شیریناش، دلش را مالش داد و سرشار از حس خوب شد.
توتِ قرمزی نوکِ شاخهی درخت بود، دست دراز کرد برای چیدنش….
اما همان لحظه دستی دورِ کمرش حلقه شد.
ترسیده سر جایاش ایستاد.
ضربان قلبش بالا رفت و گلویش خشک شد.
بی بی بارها اخطار داده بود تنهایی پشت عمارت نرود.
اما نتوانسته بود از توتها بگذرد…
صدایی در گوشش نجوا شد
– هیش، توت فرنگی کوچولوی من! منم نترس.
با شنیدنِ صدایش ترسش چند برابر شد.
– ار….ارباب این …اینجا چیکار میکنید؟!
دست راستش را دورِ کمر باریکش تنگ تر کرد و دست دیگرش را به سمتِ توتِ قرمز برد و چیدش.
میانِ لبانِ سرخِ دخترک قرارش داد و آرام لب زد
– اومدم برات توت بچینم
خلاصه کتاب:
نکنه خونواده ی تو هم جایی برای افتخارت نذاشتن!
درحالیکه روی مبل میلمید
وپاکت سیگارش را ب رمیداشت،
پوزخند زد...
ــمن وصله ی ناجوری برای اون خونواده بودم، رفتم که دیگه نباشم.
نوشین ناباور صندلی خود را عقب داد.
ــ مایک،خونواده تو...چرا اونا رو ترک کردی !؟
سیگار را کنار لبش گذاشت و فندک را زیرش کشید.
ــ نوشین، از اینکه همین قدر هم بهت گفتم، پشیمونم نکن!
خلاصه کتاب:
شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه.
اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم پیدا میکنن.
حالا اون جدا از کار و دستور، یه انگیزه شخصی هم داره، انتقام از دو برادر شمس، قاتلای عزیز تر از جونش.
****
من شایلیام...
جاسوسی که عاشق رئیس مافیا شدم. مردی که قرار بود زمینش بزنم و مردنش و تماشا کنم.
نزدیکش شدم تا ذرهذره به زندگیش نفوذ کنم و قطرهقطره خونشو بمکم. اما...
خلاصه کتاب:
من حامی ام مردی
زخم خوردم که با خودم عهد بستم این جهان رو از هر چی ادم ظالمه پاک کنم.
غافل از این که نمیدونستم قراره تو این راه دختری سر راهم قرار بگیره که باعث شه من پا رو همه چی بزارم .
دختری مظلوم و سختی کشیده که نیاز به تیمار و مراقب داشت
خلاصه کتاب:
ریمای ما یه دختر شاد و شیطون و بیخیالی که دومی نداره!از اون بیخیالا!یه دختر باهوش،یه دختر نابغه!تو 15 سالگیش به یه قمار باز فروخته میشه ولی از جایی که فوق خرشانسه دم به تله نمیده درمیره!خودشوباکمک اطرافیانش میسازه،از هوشش و نبوغش نهایت استفاده رو میکنه و…تبدیل میشه به یه هکر کلاه سیاه،یه کابوس یه خواب بد برای سرگرد سانیار ستوده، مامور پرونده ی کابوس تاریک!...
خلاصه کتاب:
لونا دختری که با ورودش به نیویورک، زندگی آبی بی دردسرش تبدیل به آبی کالکانتیت میشه، همه چیز از وقتی شروع میشه که پا به آسایشگاه عجیب رایموند میزاره، جایی که تیمار توش حکومت میکنه، و در این فاصله با حقایقی روبه رو میشه که...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان ایرانی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.