نبات ملک زاده،دختر ۲۰ساله مهربونی که
در روستایی قدیمی بزرگ شده و جز معدود آدم های روستاهست که برای ادامه تحصیل به شهر رفته است.
خاقان ،فرزند ارشد مرحوم جهانگیر ایزدی.
مردی بسیار جذاب و مغرور و تلخ!
خاقان بعد از مرگ برادر و همسربرادرش، مجرم را به زندان انداخته و فرزند پنج ماهه برادرش را به سرپرستی گرفته است.
و اما نبات مجبور به خونبس شدن میشود تا تک برادر خودش را از پای مرگ نجات بدهد.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان ایرانی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.