من امیرارفع پسر امیر سردار سلطان زاده خان آبادی بعد از مرگ مادرم از روستا میرم و الان بعد از ۵ سال برگشتم که انتقام مادرمو از امیر سردار خان بگیرم من با عقدههای مادرم بزرگ شدم که تمام عقدههاش رو در یک جمله دوستت دارم که هرگز از امیرسردار نشنید خلاصه میشه اما با دیدن آذین دختر مش مراد رعیت به دنبال انتقام سختتری هستم....
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان ایرانی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.