چشمانش!!! آن چشمان به تنهایی برای پیکارِ میانِ چند مرد، هابیل و قابیل شدنِ برادر با برادر، خون وخونریزیِ میان دو طایفه بس بود. آرامشی که در وجودِ این الهه زیبایی بود، در هیچ یک از قصرهایش، جزیره هایش، زنان و زیبایی های دور و برش نمی یافت. او باید صاحب آن چشمانِ جادو کننده ی کهربایی رنگ را برای خودش می کرد... باید. خدای آن فرشته اگر میخواهد انسان هایی را که خالقشان است از دست من نجات دهد باید آن دختر را به من ببخشد...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان ایرانی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.