افسونگری یک زن،چقدر می تونه خشم یک مرد قدرتمند رو اروم کنه؟ صدای ناله های من،دردِ حاصل از لذت من،می تونه اونو،کسی که حتی هیبتشم منو به واهمه می ندازه،ارومش کنه؟ من پرنسس مافیایم و باید باکرگیمو به دشمن پدرم تقدیم کنم!! من،در شرف ازدواج با مردی ام که چیزی ازش نمی دونم...یه وحشی یه یاغی یه قاتل بی نهایت جذاب در واقع،حتی اسم و فامیلشم نمی دونم. ترسِ شب ازدواجمون من رو می کشت وقتی فکر می کردم قراره زیر مردی به وحشی گری و درشت اندامی اون قرار بگیرم!!!
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان ایرانی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.