مرگ بو دارد بوی سیاهی بوی تعفن مرگ تنوع داشت دردناک سهل یا سخت، مرگ می توانست مار پیتون باشد به دور قربانی یا پیله
باشد به دور من لاابالی اما یک نوع مرگ هست که از همه درد ناک تر بود مرگی که به دست هم خونت باشد طناب دار که بیشتر به عقب
کشیده شد.شروع به دست و پا زدن کردم بچه های هم سنم قهقهه می زدند و می خندیدند؛ فکر می کردند این هم یک بازی است قطره های اشکم روی گونه هایم می ریختند، قفسه سینه ام از بی هوایی می سوخت دست هایم آن قدر به طناب پوسیده چنگ زده بودند که ناخن هایم زخمی وخون مرده شده؛ شدیدا می سوختند، دوباره دست از عقب بردن طناب که کشید پاهایم که به زمین رسیدند عمیقا هوا را به سینه های تشنه از هوایم کشیدم همین باعث سرفه های عمیقم شد نمی دانستم چرا....
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان ایرانی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.