یه دانشجوی خوشگل،شیطون و مغرور به اسم ترلان تو دانشگاهشون با یه استاد جدی و مغرور به اسم فرزاد لجه و ازش تا سر حد مرگ متنفره!روزا همینجوری میگذره تا اینکه تو دانشگاه شایعه در میارن که این دو تا استاد و دانشجوی قصهامون با هم نامزدن!یعنی این استاد دانشجو چیکارمیکنن با این شایعه که زندگیشون و بعدا مدیون این شایعه میشن...؟!
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان ایرانی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.