توی مسیر اولش مخالف هست دشمن هست پدر و مادر با یه نگاه بی تفاوت که ته چشمشون بهت میگه نرو غلطه دختر همه ی اینا هست اما بعدش وقتی ببینن هنوز مصری دشمنا دوستت میشن و پدرو مادر مشوق دنیای تشریفات دنیای همین دوستی ها و دشمنی هاست …
تشریفات دنیای منه دنیایی که من وقتی پامو توش گذاشتم یه چهار دیواری خالی بود که من مستش شدم ما بعدش
از یه جایی به بعدش مستی شد عادت شد توبه که برگرد و باز آ اما ……….. عهد بستم که دگر می نخورم
به جز امشب و فردا شب و شبهای دگر ….. !
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان ایرانی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.