ضُحا زَهرابی ، دختری جوان و زیباست که پس از ده سال به ایران برمی گردد ، به بهانه ی اینکه پدرش کمال زهرابی در بستر بیماری است و در واپسین لحظات عمرش خواستار ملاقات با تنها دخترش است.
به محض ورود ضحا به ایران ، رازی برملا می شود و او تلاش میکند تا متوجه اسرار عمارت زهرابی ها شود . هیچ کس از بازگشت ضحا راضی نیست و درست زمانی که میخواهد وطن را ترک کند و به زندگی سابقش برگردد ، ناگزیر به ماندن می شود . با ورود مردی مرموز و غیر قابل نفوذ، همه چیز به نحو دیگری پیش می رود ، ضحا برای مسیری که در آن قرار میگیرد آمادگی ندارد !
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان ایرانی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.