گریگ ساویکی بزرگ ترین مافیای کوکائین لهستان با شنیدن صدایش درونش جوششی را با تمام وجود حس میکند و قلب ذغالی درون سینه اش تکانی میخورد و ضربانش تند میشودجوری که انگار سال هاست در درون سینه نمی تپیده
بر میخیزد تا ببیند صاحب صدا را نمیداند که با دیدنش تمام دل و سلطنتش را بر باد خواهد داد
و با پای خودش در مرداب چشمای طوسی رنگ غرق میشود و جانش را میان دستات دخترکی میبیند که او را به پرواز در می آورد…
دخترکی که به پرواز علاقه دارد و برای آزادی میجنگد . پرواز میکند به سمت سر زمین پدری و غافل از اینکه در دام آغوش
کوکائین فرو میرود….
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان ایرانی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.