وسوسه جنون سلطنت
دستان یک پادشاه اغشته به خون است...
شرارت یک عفریت،قلب یک شهر را سیاه کرد
غارت کردم،انسانیت را و جهنم را در زمین برپا کردم ابلیسی خونخوار از خود ساختم در تختِ خون پادشاهی کردم
رانده شدم از درگاه خدا و جهانی را به تباهی کشیدم شیطانِ مجسم امروز،حُکم دیروزِ چشمانِ توست فرشته تو در اتشِ من رقصیدی
لمسی سوزان عطشی عظیم گناهی نابخشودنی...
من جهان را برایت دوزخ می کنم
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان ایرانی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.