-حق من اين نبود..
همون طور كه به ميز قديمي تكيه داده بود، گفت:
-حق رو به من و تو نميدن. فلهاي ميدن جونم. ما هم فلهاي حساب كرديم.
-فلهاي؟
-واسه همين واسه شما ارزونتر دراومد. خدا بده بركت.
پوزخند درجا نقش بست:
-بركتم داره؟
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان ایرانی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.