پدر ومادر بهار توافقی تصمیم به جدایی از هم می گیرن، با آنکه می دانستند موجودی در شکم حوریه ، مادربهار درحال رشد است. ازیک دیگر جدا می شوند وبعد چند ماه از اون طلاق مادر بهار می فهمه اون جنین یک دختره.الان که جنسیت بچه را می دانست اورا بیشتر ازپیش دوست می داشت. به همین دلیل پیش برادرش رضا میرود و اونجا زندگی می کند. دختر اوبه دنیا میاید ولی متاسفانه خودش پا به دنیای ابدیت می گذارد واین دختر پیش دایی خود زندگی می کند. او بسیار وابسته به دختر دایی خود میشود و رها را همچون خواهر دوست می دارد. سنش که بیشتر میشود اتفاقاتی اطرافش میافتد.رها بی احتیاطی می کند.. که پای بهارهم وارد آن ماجرا می شود. و زندگیش دست خوش تغییر عذاب آوری می شود.اون مجبورمی شود به خاطر رها…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان ایرانی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.