من کاترین هانسلم، دختر دورگهٔ روسی ایرانی. تنها یه عضو از خانوادهم باقی مونده بود؛ اون هم نانا خالهٔ تنیم بود؛ اما همهچیز وقتی پیچیده شد که وارد دانشگاه شدم و با استاد ادبیات، آریا وثوق آشنا شدم. اون مرموز بود، ساکت و موذی، اما پشت اون چهرهٔ بهظاهر آرومش راز ها نهفته بود.
مثلاً چه به روز راضیه، نامزد سابق آریا اومده بود؟ کی خبر داره؟ همه یا هیچکس؟ اگه همه خبر دارن، پس چرا هیچچی به روی خودشون نمیآرن؟..
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان ایرانی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.