داستان درباره ی گرگ دیسی به نام ژائیرِ که تمام خانواده و قبیله ش به دست پادشاه کشته می شن ژائیر بعد از سالها به شهری که سابقاً درون زندگی می کرده میاد تا انقام خودش رو از پادشاه بگیره اون و ارتش گرگینه های وحشی آسایش شهر رو بهم می ریزن و دست به شرارت می زنن شاهزاده جوانی که دشمن گرگینه ها بوده دربرابرشون می ایسته غافل از اینکه سرنوشت اون رو دلباخته دختری می کنه که از جنس دشمن هاشه
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان ایرانی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.