جاستین ، دختری فعال و کوشا که در نهایت سادگی و کمک به دیگران زندگی میکند ، به خاطر ابتلای دوستش لیلا به انفولانزا ، به جای او برای تحویل گل های یکی از بزرگترین شرکت های سرمایه داری و ساختمان سازی میرود.
ولی از ان جایی که جاستین ساده زیست ما ضمن داشتن زبانی تیز و برنده ، حس نفرتی فراوان به تمام پولدارهای شهر دارد ، که متاسفانه موقع تحویل گلهای نابود شده به اقای رییس ، زبان تند و تیزش هم کار دست جفتشان میدهد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان ایرانی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.