داستان زندگی ترمه است که با آرزوی رفتن به دانشگاه تهران زن پسرخاله اش کامران میشه و بعد از ازدواج و رفتن به تهران ، طبقه پایین خونه کوروش برادر کامران ساکن میشن، ترمه و کوروش از بچگی ظاهرا از هم متنفر بودن اما این همسایگی باعث میشه که احساس نفرت کم کم رنگ ببازه و پی به علاقه ای ببرن که از گذشته نسبت به هم داشتن و نفهمیدن! اما حالا دیگه این علاقه یک حس ممنوعه است، حس ممنوعه ای که بعد از به زندان افتادن کامران ،و نزدیک تر شدن ترمه و کوروش به هم ،عمیق تر میشه و نفسگیر، این رمان حکایت تازه ایست از دوست داشتن های یواشکی و ممنوع و عشق و شرافتی که تا به حال نظیرش رو نخوندین...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان ایرانی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.