صدای تلق و تولوق کفش های پاشنه دارم سکوت ازار دهنده ی کریدور عریض و طویل رو برویم را میشکست … هر از گاهی هم صدای داد و فریاد یا خنده از داخل اتاقک هایی که در انجا بودند به گوش میخورد … پرونده های در دستم را سفت و محکم چسبیدم و بیشتر به خودم فشردم … پرستاری که همراهم بود کارتی مقابل تشعشعات قرمز رنگی که از کنج دیوار بیرون زده بود گرفت … در با صدای تیک ارامی باز شد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان ایرانی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.